۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه

پاييز

روبرويم درياي خروشان و در آينه كوچك بالاي سرم وسعت كوهستان خزان زده و چراغهايي روشن بر تيرك هاي كنار خيابان كه در مه ونم زيباي پاييزي به شكل غريبي زيبا ومعصوم جلوه مي كنند،قرار گرفته اند. زيبا وگويا، يكي از خشم وويراني سخن مي گويد وديگري از صبوري ومتانت وصلابتي با شكوه! با خود مي انديشم كداميك بايد بود؟ درياي خروشان وسهمگين كه درد هايش را اينچنين بي پروا به سنگها مي كوبد يا كوهستان صبور كه هيچ چيز آرامشش را بر هم نمي تواند زد وسينه ي پر دردش را تنها ريشه هاي عميق درختان ميشناسند آن زمان كه به آنها حيات مي بخشد؟
من حضور اين همه عظمت وزيبايي را در اين لحظه سپا س مي نهم و زيباترين خيالم را بر اين تصوير نقش مي زنم!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

salam khoobi? ma kheili marizim delam baraye bacheh ha ye zareh shodeh

ناشناس گفت...

سلام..وبلاگ زيبايتان را ديدم و مطالبش را هم خواندم..راستي آن نوشته ي تصادفي واقعي بود؟؟خيلي جالب بود..تحت تاثير قرار گرفتم..موفق باشيد..خوشحال مي شوم به وبلاگم سر بزنيد...شاد باشيد...